- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
گـلهای نیست اگـر غـصـۀ بیحد داریم خلوتی هست که در گوشۀ مشهد داریم ما نرفـتـیم هـنوز از حـرمش دلـتـنگـیم چـشـم امّـیـد بـه دیــدارِ مـجــدد داریــم گفته سر میزند آنگونه که از سلـمانی این قراریست که با صاحب مرقد داریم ما گـنهکـارترینها وسـط صحـن رضا آنچه در خـلـد بـرین خـلق نـدارد داریم روضه میخوانم از آن شاه که در اندوهش دیـدهای در طـلـب اشـک مـقـیـد داریـم ای اباصلت! عبا را نکشد کاش به سر از عـبـا مـا چه قـدر خـاطـرۀ بـد داریم شاه بر شانۀ خم، پیکـر خود را میبرد با عبا داشت علی اکبر خود را میبرد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت امام رضا علیهالسلام
افـتـادهام به پـای تو یا ثـامـنالحـجـج شـرمـنـدۀ عـطـای تو یا ثـامنالحجج لطف اجابت است به هر دست التماس دست گـرهگـشـای تو یا ثـامنالحجـج خورشید سر زند به تماشای مِهر تو از گـنـبـد طـلای تو یا ثـامـنالحجـج سعی صفـا و مروه کجا و قـدم زدن در صحن با صفای تو یا ثامنالحجج با هر مرام و ملت و دینی نشـستهاند بر سفـرۀ سـخـای تو یا ثـامنالحجـج شیرینتر از طعام بهشتی به کام ماست یک لـقـمۀ غـذای تو یا ثـامـن الحجج ما را نـجـات میدهـد از لُـجـّۀ گـنـاه سر رشـتـۀ ولای تو یا ثـامـنالحجـج دادم قـسـم تـو را به جـوادالائـمـه تـا حاصل کنم رضای تو یا ثامنالحجج شعری برای عرضه ندارند شاعران شایـسـتۀ ثـنـای تو یا ثـامـن الحـجـج دعبل عبا گرفت، ولی بسْ «کمیل» را یک بار مرحـبـای تو یا ثامن الحجج
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت امام رضا علیهالسلام
سلام حـضرتِ سلـطان! سـلام اقـبـالم! شدم گدای حـریمت، به خویش میبالم فـقـط غـبار تورا میکشم به چشم تَرم فقط مسـیر تو را میروم در این عالَم دوباره درد خودم را نگـفته یادم رفت مـرا کـنـار ضـریحـت شـفـا بـده، لالـم به مستمندیام اینجا هـمیـشه مفـتخـرم ز حـاجت نگـرفـته همیـشه خـوشحـالم چو دامـن تو گـرفـتـم به دامـت افـتادم چه خوب! در حرم تو شکسته شد بالم غـلامی تو شده کـار هر شب و روزم همیـشه از کـرم توست رزق هر سالم از آن زمان که شده سُفـرهام بنام جواد زیــادتــر شــده والله بــرکــتِ مـــالــم مرا بخر که مُحَـرم دوبـاره گـریه کنم دوباره فـکـر سـیـاهی و پرچـم و شالم اگر که قـبل عـزای حـسـیـن جان دادم بـیـا عـزیـز دلـم بـا حـسـیـن، دنـبــالـم صدای ضجۀ مادر، همیشه محزون است سرت به نیزه چرا رفته مـاهِ گـودالم؟! لـباس پـاره تـنت بود، کـوفـیـان بُردند شـهـیـد بـیکـفـنـم از غـم تـو مـینـالـم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت امام رضا علیهالسلام
سلام بر تو که سلطانِ مُلکِ عشق، رضایی سـلام بر تو که مـقـبـولِ آسـتـان خـدایی سلام بر تو که ما را تو دستگیر و تو یاری سلام بر تو که گنجی نهان ز عاطفه داری از آن گروه که هستند، دوستدارِ ضریحت چه ازدحامِ غریبیست در کنارِ ضریحت چو پلّکـانی از امـواج شانه بر سر شانه دعـا زبـانهکـشان، جـویـبارِ اشک روانه محـبـت تو کـشانـده چـقـدر ساده و آسان دل محمدیان را به سمت و سوی خراسان
تویی که عاطفه جاریست از تمام وجودت خیال و خاطره مکشوف از کتاب شهودت تو ای وسیلۀ نزدیک در اجابتِ خواهش مقام قُرب، هویداست از رکوع و سجودت حضور دَعوِی لبیک در نـماز و دعایت ظهـور آیـۀ تـوحـیـد در فراز و فـرودت صحـیفـههای بـلـیغ است در کلام بلندت روایح گل یاس است در قـیام و قعـودت هزار دستِ دعا، قفل میشود به ضریحت هزار چشم امید از چهار سوست به جودت به دادِ مردم درمانده میرسد به شفاعت مروّتی که کـرم کرده کـردگـارِ ودودت
شب است و ذوق مناجات و حال گریه فراهم برای با تو نشـسـتن مجـالِ گـریه فراهم به خواب گفتهام امشب، به دیده راه نداری مجال پرسه در این عرصه تا پگاه، نداری بگیر بهرهای از شام قدر، ای دلِ غافل! که با کـلیدِ دعـا میشود مرادِ تو حاصل دعا به رویِ تو وا میکند دری ز کرامت دعـا تو را برسـاند به سـایهسارِ سلامت دعا کلیدِ بهشت است اگر تو اهل بهشتی به خاطر دلت امشب، دو قطره اشک نوشتی اگر امیدِ قـبولی؟ همین دو قـطره کفایت تـو و امـامِ هُـمـام و رواقهـایِ عـنـایت دلی به بـنـد مـلال، آهـوانه سوی تو آمد زبان اشک گشود و به گـفتگـوی تو آمد کدام درد ندید از دوای مهـر تو درمان؟ کدام رنـج نیـابد به دستِ مهرِ تو پایـان؟ کدام خـاطـرِ آشـفـتـهای نـشد ز تو آرام؟ کدام مشکلی از بذل لطف تو نشد آسان؟ به نـامِ نـامیِ تو، ای بـزرگـوارِ گـرامی گـشودهاند در این آستانه سـفـرۀ احـسان تو را به لطف عظیمی که کردهاند عنایت تو را به آنکه عطا کرده بر تو نورِ ولایت تو را به حقّ خدایی، که آفـرید ز نورت تو را به جانِ عزیزی، که داشت از تو حکایت تو را به جدّ گرامی، تو را به جدّۀ پاکت تو را به آیت ایمان، تو را به فضلِ هدایت که لطف باز نگیری به پیـشگاهِ شفـاعت که رحمت آوری آن را که خواست از تو رعایت
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت امام رضا علیهالسلام
در گوشهای ز صحن تو قلبم نشسته است دل، طوقِ الفتی به ضریح تو بسته است چون دشتهای تشنه در این آستان قدس در انتـظـار ابـر عـنـایت نشـسـته است چون ذره بر ضریح خود ای روح آفتاب! ما را قبول کن که دل ما شکـسته است فوج کـبـوتـران تو آمـوخـت عـشـق را پرواز نور در حرمت دسته دسته است دریاب روح خستۀ ما را که مثل اشک دیگر امید ما ز دو عـالم گـسـسته است مـیآیـد از تـراکـم عـالـم بـه ایـن دیـار قـلـبی که از تـزاحم انـدوه خـسته است
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت امام رضا علیهالسلام
هر کس به سایۀ تو دو رکعت نماز کرد با یک قنوت هر چه گره داشت، باز کرد از بـس بر آسـتـان تو روی ادب نـهـاد خـورشـید را غبار رهت سرفراز کرد مردم، نـیازمـند بهـشتاند و شاد از آن ما را غـم تو از دو جهـان بینیاز کرد از مــعــجـز تــرنّــم نــقــّارهخــانــهات سـاز شکـسـتـۀ دل ما نـغـمـه ساز کرد هرکس که رنجه کرد به راه تو یک دو گام لطف تـوأش هـزار قـدم پـیـشـواز کرد کوتاه کرد راه خود و «رستگـار» شد دست طلب به سوی تو هر کس دراز کرد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت امام رضا علیهالسلام
شب گذشت از نیمه اما با تو صحبت میکنم تا که بگـزارم نـماز عـشق، نیت میکنم ای ولایت شرط تـوحـید تمام عـاشـقان! با تـولای تو، من تـجـدیـد بیـعـت میکنم در حریم حضرت خورشید، جای ذره نیست از حضور خود در این درگاه حیرت میکنم تا نگاهم میکـنند آئـیـنهها از هر طرف شـرم از آئـیـنۀ قـرآن و عـتـرت میکـنم من که سنگینبارم از بسیاری جرم و گناه خواهش بال کبوتر با چه جرأت میکنم؟ نعمت قرب جوارت را به من بخشیدهاند در بهـشت آرزو کـفـران نعـمت میکـنم ای شنـیـده با صبـوری درد دلهای مرا اشک اگر بگذارد امشب با تو صحبت میکنم من که با فرمانبری از نفس عادت کردهام کی به خود میآیم آخر، کی عبادت میکنم؟ خط نزن اسم مرا با صد خطا پشت خطا من دلِ هر جایی خود را نصیحت میکنم «سورۀ یوسف» که خواندم، آیه شد «هشتاد و هشت» بارهـا این آیه را با خود تـلاوت میکنم شک ندارم «با کریمان کارها دشوار نیست» گر نشد کامم روا، خود را ملامت میکنم این خریداران یوسف، دست پُر آوردهاند من تهیدستم چرا بیهوده قـیمت میکنم؟ تا نـسـوزد بـیگـنـاهـی از شـرار آهِ من میروم از جمع بیرون، با تو خلوت میکنم تا نصیب من شود توفیق ترک معصیت چشم خود را چشمۀ اشک ندامت میکنم تا نگردد در مقام عرض حاجت، نا امید با دل خود بعد از این اتمام حجت میکنم یک قدم تا آسمان ماندهست از شهر بهشت من ز غـفـلت آرزوی بـاغ جنت میکنم میروم سمت «مصلّی»، میرسم تا «پنجراه» یعنی از پـائـین پا قـصد زیـارت میکنم گر که زنگ ساعتِ صحن تو بیدارم کند توبه در باقی عمر از خواب غفلت میکنم گر که دستم را بگیری، مثل خـُدّام حرم بعد از این خدمت به قدر استطاعت میکنم بس که تو زود آشنایی ای امام مهـربان من کجا در محضرت احساس غربت میکنم؟ «یک سلامم را اگر پاسخ بگویی، میروم لذتش را با تمام شهـر، قـسمت میکنم» تا بریزم گاهگاهی سرمه در چشم غزل من به گرد راه زوّارت قـناعـت میکـنم تا بـمـانـد قـصـۀ صیـاد و آهـو جـاودان بیپناهان را به پابوس تو دعوت میکنم در کنار پنجـره فـولادتان با اشک چشم مینویسم «یا علی» و رفع زحمت میکنم
: امتیاز
|
زبانحال امام رضا علیهالسلام قبل از شهادت
زهر در جانم نشسته چشمهای تار دارم مثل مادر بیقرارم؛ دست بر دیوار دارم من علی موسیالرضایم از علی دارم نشانه در گلویم استخوان؛ در چشمهایم خار دارم سینهام شد شعلهور از هرمِ زهری کینه آلود در نفـسهای نـحـیـفـم آتشی انگـار دارم با چه حالی، بیرمق؛ انداختم بر سر عبا را تـشـنهام مانند جدّم حـنجـری تـبدار دارم خواهرم! معصومه جانِ من کجایی تا ببینی رویِ خاکِ سردِ حجره پیکری بیمار دارم بوسه باران میکند با گریه دستم را أباصلت خوب شد در احتضارم لااقل یک یار دارم دورم از فرزندم و جان می دهم در اوج غربت سخت دلتنگم برایش! حسرت دیدار دارم از وجودم میرود جان ذرهذره میکشم آه بیقـرارم یـادِ جـدّم روضـهٔ بـسیار دارم یاد آن ساعت که قاتل با تشر؛ با خنجری کُند آمد و بالا سرش میگفت با تو کار دارم از نفس افتاده بود و قاتلش با صبر میگفت بر گلوی تشنهات نه، بر قفا اصرار دارم!
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت امام رضا علیهالسلام
شدی به زهـر حرامی دچـار، افتادی به راه حـجـره به چـشمان تار افتادی شـبـیـه فـاطـمـه، بیاخـتـیـار افـتـادی نـوشـتـهانـد که پـنـجـاه بــار افـتــادی به لب رساند مکافاتِ زهر، جانت را عبایِ روی سرت کُشت شیعـیانت را دلیل و منشأ نور و وجود خـورشیدی اگرچه خاک بر اندام و جامهات دیدی تنت ضعیف شد از سوز زهر و لرزیدی شبیه مـارگـزیـده به خویش پـیچـیـدی به چشم خیس، دو دستت به سوی در بردی به یاد فاطمه بودی و بد زمین خوردی گـلیمِ جـمع شده، از خـجـالـتت گـریید عبای روی سر از هتک حرمتت گریید میان مشت تو، تـسـبیح تربتت گـریید دو پلک زخم و ترت، وقت غربتت گریید نبود حجرۀ دربـسته، بسترت ایکاش زمان پر زدنت بود خواهرت ایکاش به گریه زمزمه کردی وَ إن یَکادت را طلب نمودهای از سوی حق، مرادت را از آستـان خـدا خـواسـتی شـهـادت را صدا زدی به لب تـشنهات جوادت را به خاک حجره تنت را رسانـدهای آقا هزار شکـر که تـشـنـه نـمـانـدهای آقا هزار شکر که با شمر، رو به رو نشدی اسـیـر خـنـجـر خـولی تـنـدخـو نشدی به دست خواهرت ای شاه، جست و جو نشدی هزار شکر که با ضربه، پشت و رو نشدی چقدر خورد به گـودی قـتلگه، ضربه حسین و خـنجر کُند و دوازده ضربه
: امتیاز
|
مدح و مناجات با حضرت امام رضا علیهالسلام
خوشا آن غریـبی که یارش تو باشی قــرار دل بــیقــرارش تــو بــاشــی خوشـا آنکه تنـهـا تو را دوست دارد چه خوشتر اگر دوستدارش تو باشی ز بــیــداد پــائــیــز هــم غــم نــدارد هر آن دل که باغ و بهارش تو باشی خـوشـا آن گـدایی کـه تـنـهـای تـنـهـا کـنـاری نـشـیـنـد، کـنـارش تو بـاشی بر آن محتضر میبرم رشک هر شب که شـمع شـب احـتـضارش تو باشی خوشا آنکه یک عـمر پروانهات شد که یک لحظه شمع مزارش تو باشی شـعـاری به پـیـشـانـی خـود نـوشـتـم خـوشا آنکه تـنهـا شـعارش تو باشی گـــدایـــم گـــدایــم گـــدایــم گـــدایــم گـدای عــلـی بـن مـوسـی الـرّضـایـم چه غـم گـر گـنـهکـار و نـامـهسـیاهم عـلـی بن مـوسـی الـرضـا داد راهـم امــام رئــوفــی کـه عــالــم فــدایــش کـرم کـرد و داد از عـنـایـت پـنـاهـم سـراپـا شـدم غـرق دریـای رحــمـت نـگـوئـیـد دیـگـر کـه غـرق گـنــاهـم هـمـه روی گــردانـده بـودنـد از مـن رضا کـرد با چـشـم رحـمـت نـگـاهم بـه جـز دامـن آل عـصـمـت نـگـیـرم به غیر از رضـای رضـا را نخواهم چو میخواست راهم دهد از کرامت عـطا کـرد، سـوز دل و اشک و آهم اگـر خـوار بـودم، اگـر پـسـت بــودم رضـا داد قـدرم، رضــا داد جــاهــم گـــدایـــم گـــدایــم گـــدایــم گـــدایــم گـدای عـلـی بـن مـوسـی الــرّضـایـم
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
پـس رهـسـپـار جـادۀ بـیتالـحـرام شد شصتوسه سال فـرصت دنیا تمام شد شصتوسه سال فرصت دیدار با خـدا دیگـر تـمـام، دورۀ وحـی و پـیـام شـد رو سوی کردگار، از این خاک درگذشت از جـانـب خـدا بـه مـحـمـد سـلام شـد ای بـرگـزیـده! پــاک! پـیـامآور خــدا! یا مصطفی! پس از از تو جهان در ظلام شد شب سکه زد به نام خود و ماه را گرفت خـورشـید، گـم مـیـان سـیاهی شـام شد بعد از تو هیچ غصه مگر رفت از دلی؟ بعد از تو هـیچ درد مـگـر الـتـیام شد؟ بـیـداد رخ نـمـود ز تـاریکغـار خود اکـنـون که تـیـغ دادگـری در نـیـام شد بعد از تو منـبر تو به دست بـتان فـتاد بعد از تو خاک بر سر رکن و مقام شد شد فرقه فرقه اُمّت تو، فتنه تازه گشت دین تو واژگـون و حـلالـت حـرام شد مهـجـور شد کـتـاب خـدا بعـد رفـتـنت بعد از تو، اهـلبیت تو بیاحـتـرام شد بعد از تو خاندان خـدا شد اسـیـر کـفر بعد از تو خـانـدان عـلـی قـتـلعـام شد نفرین بر آن گروه که با جهل خویشتن فـصلی بـرای غـربت خـیـرالانـام شـد زینپیش اگرچه بر سر این قوم ناخلف نـفـریـن انـبــیـای سـلـف، انـتـقــام شـد تنها محـمد است که نفـریـنـشان نکـرد زینرو محمد است که حُسن خـتام شد پس چشم بست و از سر تقصیرشان گذشت پس رهـسـپـار جـادۀ بـیتالـحـرام شـد
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
پس از تو آسمان از دامنش خورشید کم دارد زمین در سینهاش دریای طوفانزای غم دارد پدر بودی جهان را، بعد تو این پیر وامانده چنان طفل یتـیمی تا ابـد چشمان نم دارد رسیده پشت در، اذن دخول انگار میخواند که عزرائیل هم چشمی بر این بابالکرم دارد قلم کاغذ نیاوردند آن روز، آه از آن روز بگو بنویسد اینک هر که در دستش قلم دارد پس از خود میسپاری دوستان و دشمنانت را به دست مهربانمردی که شمشیر دو دم دارد تو میخواهی پس از خود آن کسی بر منبرت باشد که با هر خطبهاش صد تیغ بُرّان بر ستم دارد کسی که خم نکرده لحظهای سر پیش این دنیا ولی پیش یتیمان و فقیران پشت خم دارد برایت جانشین باید علی باشد، علی باشد که بینام عـلی اسلاممان بسیار کم دارد
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
مـدیـنـه مـاه تـو آمـادۀ سـفـر شـده است نشان کوچ، در آئینه جلوهگر شده است بدونِ پلـک زدن، چون هـمیـشۀ تـاریخ به گِردِ شمس نبوت، علی قمر شده است دُرُست، دوخته چون برق چشم در چشمش اگرچه از همه کس، دلشکستهتر شده است وداع جان و جهان میکند «رسول کریم» همانکه عشق از او صاحبِ نظر شده است بـه یُـمـن تـابـشِ این آفـتـابِ عـالـمگـیـر شبِ جهـالتِ قومِ عرب سحر شده است خدا گواست که از پـرتو هـدایت اوست اگر عـدالت و توحـید مستقـر شده است اَلا رسـول مکـرم! که در بـسـیطِ زمین به کیمیایِ نگاه تو خاک، زر شده است قسم به عصمتِ یاسین، قسم به عترتِ یاس جهانِ ما به پیـامِ تو تـشـنهتر شده است به شوقِ جلوهای از آن جمال نورانیست اگر که دیدۀ دلهـا، خـدانگـر شده است ز فـیـضِ تــربـیـتِ آن دم مـسـیــحـایـی دعای زندهدلان، صاحبِ اثر شده است دوبـاره پـنـجـرهای تا مدیـنه بگـشـائـیـم مدینهای که یتیم از چنین پدر شده است در آن فضایِ نفسگیر، گرم راز و نیاز امـینِ وحـی خـدا، با پـیـامـبر شده است صدا، صدای رسولِ خـداست میگـویـد صدایِ پیکِ اجل شد، صدای در شده است بـرای سـیـر در آفـاقِ عــالـمِ مـلـکـوت تـمامِ هـسـتیاش آمـادۀ سـفـر شده است شتاب کن سوی مسجد، اذان بگوی بلال! بگو که فاطمه از غصه خونجگر شده است مـدیـنـه را و حـرم را سـیاهپـوش کنید! صدای گریۀ زهراست، خوب گوش کنید!
: امتیاز
|
مدح و مناجات با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
دارد سرِ تعـظـیـم سـرِ ما به نجف خیلی شدهایم عاشق و بیتاب نجف از خـاک اضـافی شـما خـلق شدیم مادر به مدینه رفت و بابا به نجف دل را به کـسی نـدادم اِلا به عـلـی لا حــول و لا قــوة اِلا بـه نـجــف دیــوانــۀ ایــوان طــلایـی هـسـتــم ما قـبـلتـر از سـرزدنِ نـورِ نـبـی نـور عـلـی اُفـتاده به منـشورِ نـبی بیرون نشد از لبش به جز حرف علی بـگـذار اویـس و مـبـتـلایت باشـیم ما مـعـتـکـفـان در حـرایت بـاشـیم فـریاد زنان عـلی علی میخوانـیم
: امتیاز
|
مدح و منقبت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
ز قاب چـشم پیـمبر، نگاه کُن به جهان قدم بزن به رهش تا که پَرکِشی به جنان چه خوب میشد اگر میشدیم شاگردش شبـیـه شاپـرکـان میشـدیـم بر گِـردش ز دامنش گُـلِ جود و گذشت میچـیدیم مـرام زنـدگـیاش را دقـیـق مـیدیـدیم نمیگـذاشت تـفـاوت میانِ هـیـچ کـسی به هر که بود مسلمان، رفیق بود بسی کسی که عـالم و آدم، غـبارِ پـایش بود به هیچ کس به تکبّر، دَمی نظر ننمود نمیگرفت ز مردم به قلب خود، کـینه زلال بـود و مـصـفّــا شـبـیــهِ آئــیــنـه سزاست اینکه وِرا هست این همه عشّاق محمد است محبّت؛ محمد است اخلاق به مهربانیِ خود، جـذب کرد مردم را همیشه داشت به لبهای خود، تبسّم را نبـود هـیچ کـسـی از عـنایتـش نـومـید هر آنچه داشت به سائل، مُدام میبخشید سکوت او پر از اِجلال و فَرّ و عزّت بود اگر سخن به زبان داشت باصلابت بود زبان به جز سخنِ حق نمیگـشود نبی نمیگـذشت بر او بینماز و ندبه، شبی هـمیـشه مـونسِ او آیـههـای قـرآن بود همیشه در صددِ حفظِ عهد و پیمان بود محـمد است صداقـت محـمد است کَرَم رود ز سینه به هنگام نام و یادش، غم ز ظـلـم بـود پـیـمـبر، تـمـامقد، بیزار نبـود و نیـست کسی مثل او امـانتدار هر آنچه گفت و سفارش نمود؛ کرد عمل زمین مرده شد از بَرکَتش به چشمه، بدل اگر چه بود ز یـوسف، قـشـنگتـر امّا دل از جهـان بِرُبود او به سیـرتِ زیبا پیـمبری که نشـسـته به خـوانِ او اُمّت نمیگرفت کسی در سلام از او سبقت کـسی کـه بـود بـه دنـیـا مـعـلّـم حـیـدر محـمد است محـمّـد؛ محـمّد است آخـر به نخلِ پر ثـمرِ حیّ سـرمدی صلوات به زنـدگـانیِ پُـر نـورِ احمدی صلوات
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
چه اعجازیست در چشمش، که نازل کرده باران را گـلـستان میکند لبخندهای او بیـابـان را بزرگان از همان اول به پایش سجده میکردند مدائن از سرِ تعظیم ویران کرد ایوان را میان شانههایش میدرخشد قرص خورشیدی که روزی در تجارتها بحیرا دیده بود آن را عذاب دوری از کویش، خیال دیدن رویش پریشان میکند نزدیک سیصد سال، سلمان را نیازی نیست هنگام فتوحاتش به شمشیری فقط کافیست طولانی کند تحریر قرآن را به غیر از دوستی با اهل بیت اجری نمیخواهد نمک از سفرهاش برداشتی، مشکن نمکدان را ولی چندیست زهرا روز و شب از گریه بیتاب است علی این روزها باید بسازد بیتالاحزان را علی، شب با چراغی خانههای شهر را میگشت ملول از دیو و ددها آرزو میکرد انسان را نَفَس در سینهام تنگ است، از این ماجرا بگذر مجالی تا فدای نَفسِ پیغـمبر کنم جان را همین کافیست مقبول تو باشد بیتی از شعرم که لبخند تو زیبا میکند اشعار حَسّان را
: امتیاز
|
مدح و مناجات با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
ای حُـسن بیپـایـان و مـمـتـد یا محـمد در بـنـدگی هـسـتی سـرآمـد یا محـمـد از برکـت لبـخـند تو جـریـان گـرفـتـه مِهـر و محـبتهـایِ بـیحـد یا محـمـد دیـوانـۀ عـطـر خـوش پـیـراهـنـت شد تا یوسف از پیـشِ تو شد رد، یا محمد کوهِ اُحُد زانو زد و هر روز حک کرد بر سنگ یاقوت و زبرجد؛ «یا محمد» آیـات قـران شـوق دیـدار تو را داشت شد قلب تو مقـصود و مقـصد یا محمد قطعاً خدا میخواست عشقش؛ کوثرش را بـر دسـتهـای تـو سـپـارد یـا مـحـمـد تکیه کلامت «بِضعهٌ منی» شد و هست عـشـق تو بر زهـرا زبـا نـزد یا محمد تنها وصیّ تو عـلی بود و هـمه عـمر سـنگ تو را بر سیـنـهاش زد یا محمد حیدر به هر نامی صدایت زد دلت ریخت یا مصـطفی، محـمود، أحمد، یا محمد ختم الرُسُل، شمسُ الضحی، یا نورُ عینی صَـلّـوا عـلـیکَ یا مـحـمـد یا مـحـمـد!
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زهرا در شهادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
رفتی نگفتی دخترت تنها چه خواهد کرد این درد پهلو، با دل زهرا چه خواهد کرد رفتی نگـفتی اهل بیتت بیکس و کارند بعد از تو دنیا با علی اینجا چه خواهد کرد این بیبصیرت بودنِ این شهـر از آخر با مردمِ بیدین و بیپروا چه خواهد کرد بـابـا سـقـیـفـه بـعـد تـو تـنـهـا خـدا دانـد در بینِ این شهر ستم با ما چه خواهد کرد شهر مـدینه با تو شد شهـر مدینه، لیک بر حال من این چرخش دنیا چه خواهد کرد در بیت الاحزان رفتم و روضه به پا کردم این کلبه را آتش ببین حتی چه خواهد کرد کردی وصیت صبر کن یا حـیدر کراّر وقتی که میافتم زمین، مولا چه خواهد کرد یک تـازیانه راه من را بست در کـوچه باور نمیکردم رود بالا چه خواهد کرد
: امتیاز
|
پندیات و مدح و منقبت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
تا نگـردیدهست خورشید قیامت آشکـار مشتِ آبی زن به روی خود، ز چشمِ اشکبار در بیابان عدم، بیتوشه رفتن مشکل است در زمین چهـرۀ خود دانۀ اشـکی بکار دیــدۀ بــیـدار مـیبـایـد رهِ خـوابـیـده را تا نگردیدهست صبح، از خوابِ غفلت سر برآر رشتـۀ طـول امل را باز کن از پای دل از گریبان فلک، مانند عـیسی سر برآر شبنم از روشندلی، آئـینۀ خـورشید شد ای کم از شبنم! تو هم آئینه را کن بیغبار! شمعِ پـشت سر نمیآید به کارِ پیش رو هرچه داری پیشتر از مرگ، بر خود کن نثار آنچه بر خود میپسندی، بر کسان آن را پسند آنچه از خود چشم داری، آن ز مردم چشم دار زخمِ دندانِ ندامت، در کمین فرصت است بر زبان، حرفی که نتوان گفت آن را برمیار تا نگـیـرد خـوشـۀ اشک نـدامت دامنت در قیامت، آنچه نتوانی دِرو کردن، مَکار تیرهروزان را در این منزل به شمعی دست گیر تا پس از مُردن تو را باشد چراغی بر مزار چون سبکباران ز صحرای قیامت بگذرد هر که از دوش ضعیفان بیشتر برداشت بار بر حریر گل گذارد پای در صحرای حشر هر سبکدستی که بردارد ز راه خلق، خار هر که کار اهل حاجت را به فردا نفکند روز محـشر داخل جنت شود بیانتظار چـشمۀ کـوثـر که آبش میدهد عمر اَبد دارد از چشم گهربار تو نم در جـویبار نفس کافرکیش را در زندگی در گور کن تا بمـانی زنـدۀ جـاوید در «دارالقرار» «ربّـنا اِنّا ظَلَـمنا» وِرد خود کن سـالها تا چو آدم، تـوبهات گردد قبول کردگار وِرد خود کن «لا تَذَر» یک عمر چون نوح نبی تا ز کفّـار وجود خود برانگـیـزی دمار صبـر کن مانـند اسمـاعـیل زیر تیغ تیز تا فـدا آرد برایت جـبرئـیل از کـردگار دامن از دست زلیخای هوس، بیرون بکش تا شوی چون ماه کنعان در عزیزی نامدار از صراطالمستقیم شرع، پا بیـرون منه تا توانی کرد فردا از صراط آسان گذار دست زن بر دامن شرع رسول هاشمی زان که بی آن بادبان، کشتی نیاری بر کنار باعث ایجاد عالم، احمد مرسل که هست آفـریـنـش را به ذات بیمـثـالش افـتخار محو گـردیدند از نور تو یک سر انـبیا ریزد انجم، چون شود خورشید تابان آشکار رحمت عام تو جُرم خاکیان را شد شفیع موج دریا سیل را از چهره میشوید غبار در رهِ دین باختی، دندانِ گـوهـربار را رخنۀ این حصن را کردی به گوهر، استوار از جهان قانع به نانِ خشک گشتی، وز کرم نعمتِ روی زمین بر اُمّتان کردی نثار ماه را کردی به انگشتِ هلالآسا دو نیم مُلکِ بالا را مُسخّر ساختی زین ذوالفقار کردی اندر گامِ اول، سایۀ خود را وداع چون سبکباران برون رفتی از این نیلیحصار چون سلیمان است کَز خاتم جدا افتاده است کعبه تا دادهست از کف دامنت بیاختیار چون بهار از خُلقِ خوش، کردی معطر خاک را «رحمةٌ للعالمین» خواندت از آن، پروردگار با شفیع المذنبین! «صائب» فدای نامِ توست از سرِ لطف و کرم، تقصیرِ او را در گذار
: امتیاز
|
مدح و شهادت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
امـشـب کـه نـاز از مـژۀ تـر کـشـیـدهام با اشک خـویش، نقـش کـبوتر کشیدهام نـقـاش نــیـسـتـم ولـی انـگــار، بـا قـلـم طـرح «مـدیـنه» در دل دفـتر کـشیدهام ماهی به روی «گنبد خضرا» به روشنی آهـی به یـاد «شهـر پـیـمـبر» کـشیدهام گـیـسـوی نخـلهای پـریـشـان شهـر را در برگ ریـز سـرو و صنـوبر کشیدهام شـایـد یـکی، شـبـیـه گـل ارغـوان شود صـد بـار، عـکـس لالـۀ پـرپـر کشیدهام «روح القدس» که داد به دستم گل غزل دیدم به «بیت وحی خـدا» سر کشیدهام صبح قیامت است و «اذاالشمس کورت» من در «مدینه» شورش محشر کشیدهام «پـیک اجل» اجـازۀ وارد شدن گرفت دستی که کوفت حلقه بر این در، کشیدهام در خـانـۀ «حـبـیب خـدا» سوز ناله را بـا روز رسـتـخـیـز، بـرابـر کـشـیــدهام زهرا که بود زمزمههایش جگر خراش او را کـنـار سـاقـی کــوثــر کـشـیــدهام پرواز روح قدسی «خورشید وحی» را با اشک دیـده، پـاک و مطـهـر کشیدهام آتش گرفت، خـیمۀ دل های «اهل بیت» این شـعـلـه را ز عـرش فراتر کشیدهام این باغ، بعد داغ نبی، روز خوش ندید این است اگـر که لالـۀ پـرپـر کـشـیدهام اشکم که پشت «پنجرههای بقیع» ریخت دیـدم که از کـجـا به کـجـا پـر کـشیدهام گفتم به سوز مرثیه: چنگی به دل بزن! دیدی که نقـش ساقی و ساغـر کـشیدهام گفت: از «شفق» بپرس که آب از سرش گذشت امـشـب کـه نـاز از مـژۀ تـر کـشـیـدهام
: امتیاز
|
افتتاح کانال سایت آستان وصال در ایتا
با عنایت به درخواست های تعدادی از کاربران عزیز؛ در پاسخ به این اوامر و همچنین جهت تسهیل بهتر برای کاربران؛ کانال سایت در ایتا ایجاد گردید، دوستانی که تمایل دارند عضو کانال باشند در همین جا کلیک نموده و یا از طریق لینک زیر وارد کانال شده و عضو شوند لطفا با نشر و تبلیغ لینک این کانال؛ شما نیز در این خدمت به آستان اهل بیت سهیم باشد
: امتیاز
|